1. سردار شهید

      حاج مصطفی تقی‌جراح

      فرمانده گروه توپخانه 61 محرم

      فرزند: محمدعلی 

      متولد 1333: نجفآباد

      محل شهادت: جاده خسروآباد، عملیات والفجر8

      تاریخ شهادت10/2/1365

      محل خاکسپاری: گلزار شهدای نجفآباد

  1.  زندگی نامه
در سال 1333 در نجف‌آباد متولد شد. تلاش خانواده‌اش بر این بود که رزقی حلال به دست آورند و بتوانند فرزندانی نیک سیرت تحویل جامعه دهند. مصطفی دیپلمش را در رشته عمران گرفت. سال 1355، به سربازی رفت و در توپخانه ارتش خدمت کرد. سربازی‌اش که تمام شد در صحنه‌های مبارزه با رژیم پهلوی حضوری جدی یافت؛ تشویق مردم به مبارزه و شرکت در تظاهرات، پخش اعلامیه و شرکت در فعالیت‌های مخفی و انقلابی علیه شاه.
هم‌زمان با فرمان حضرت امام، مبنی بر تشکیل جهادسازندگی به جمع جهادگران پیوست و به روستاهای نجف‌آباد رفت و در آن جا خدمات ارزشمند عمرانی انجام داد.
در سال 1359 هم‌زمان با میلاد با سعادت حضرت زهرا(س) ازدواج نمود که حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر است.
با آغاز جنگ تحمیلی همراه با جمعی از جهادگران یک دوره آموزش نظامی را طی نمود تا بتواند علیه مزدوران بعثی به جهاد نظامی مشغول شود. به اهواز اعزام شد و همراه دوستان جهادی در پایگاه گلف اهواز حضور یافت و به گروه مهدی علم‌الهدی[1]  پیوست فعالیتش را با انجام امور فرهنگی در خطوط نزدیک به نیروهای عراقی آغاز نمود. پخش دعای کمیل و ارشاد از طریق بلندگو موجب شد که تعدادی از عراقی ها خود را تسلیم کنند. همچنین با حضور در عملیات چریکی شبانه در کنار سایر نیروها در شبیخون زدن به دشمن شرکت می کرددر عملیات محدود نصر، مجروح شد و به پشت جبهه منتقل گردید و از غافله شهدای این گروه در هویزه جا ماند. با بهبودی نسبی، راهی جبهه‌ی سوسنگرد شد و با توجه به تخصصی که داشت، کار را در واحد خمپاره‌انداز شروع کرد و تا قبل از عملیات رمضان در تیرماه 1361، در این واحد با مسئولیت‌های مختلف خدمات شایسته‌ای انجام داد. از جمله: در عملیات طریق‌القدس مسئول اطلاعات و عملیات، در فتح‌المبین و قبل از آن در پاتک عراق در تنگه چزابه، مسئولیت خمپاره‌اندازهای متحرکی را که بر روی نفربر زرهی M113  سوار شده بود، به عهده داشت. در عملیات الی‌بیت‌المقدس جانشین واحد خمپاره‌انداز تیپ 25کربلا بود که توانست تلفات سنگینی به دشمن وارد سازد. تیرماه سال 1361، با توجه به غنیمت گرفتن تعدادی توپ و نیاز به سازماندهی و به کارگیری این توپ‌ها بنا به پیشنهاد محمد آقایی[2] فرمانده توپخانه تیپ25 کربلا، به فرماندهی آتشبار152م.م منصوب شد؛ که این آغاز فعالیت مصطفی در توپخانه بود. در عملیات رمضان علاوه بر فرماندهی آتشبار، به عنوان جانشین توپخانه قرارگاه قدس هم فعالیت می‌کرد و پس از آن عملیات، در شهریور1361، بنا به پیشنهاد حسن تهرانی مقدم مأموریت یافت برای تقویت توپخانه جبهه میانی[3] راهی آن منطقه شود. فرماندهی آتشبار را به عهده گرفت و در عملیات‌های مسلم‌بن‌عقیل(ع) و والفجر1 حماسه‌های زیادی از خود به جای گذاشت.
از محرم سال 1362، نیاز جبهه‌ها به پشتیبانی آتش توپخانه افزایش یافت و اولین گروه توپخانه توسط گردان‌های جواد‌الائمه[4] که از تیپ امام حسین(ع) منفک شده بود و یک گردان 130م.م از توپ‌های غنیمتی به فرماندهی حاج مصطفی در غرب کشور تشکیل و راه‌اندازی شد. فرمانده این گروه حسن غازی[5] بود و در همین مسئولیت ماند تا آذرماه همان سال که برای راه اندازی گروه توپخانه پانزده خرداد، به اصفهان آمد.
درایت و تیزهوشی، تخصص بالا، پشتکار، صمیمیت، معنویت، مدیریت قوی حاج مصطفی موجب شد زمستان سال 2631، به فرماندهی گروه 61 محرم منصوب شود. هم‌زمان مسئولیت توپخانه قرارگاه نجف نیز به او واگذار گردید. اولین مأموریت در مسئولیت جدیدش انتقال گروه 61 محرم از غرب کشور به جنوب و شرکت در عملیات خیبر بود که به سرعت و به نحو مطلوب انجام شد و بعد از آن نیز گروه با حضور در عملیات‌های جنوب و غرب کشور، مانند: تحریرالقدس، والفجر5، عاشورا، بدر و عملیات محدود قدس و والفجر8، نقش بسزایی در امر پشتیبانی آتش از رزمندگان اسلام را انجام داد.
قبل از عملیات بدر، جهت فریب دشمن به توپخانه دستور داده شد مواضعی در مناطق مختلف جنوب کشور ایجاد کند و ضمن ستون‌کشی در روز، از این مواضع شلیک داشته باشد، که عمده این مأموریت به عهده حاج مصطفی بود. هم‌زمان یک آتشبار موشک‌انداز کاتیوشا در اختیار گروه قرار گرفت که در عملیات بدر به کار گرفته شد. حضور گروه 61 محرم علاوه بر جنوب و خصوصاً منطقه هورالهویزه، هم‌زمان با چند آتشبار در غرب کشور از رزمندگان اسلام حمایت و پشتیبانی می کردند.
در اواخر سال1364، فرماندهان سپاه و ارتش مشغول طرح‌ریزی و شناسایی از منطقه فاو برای انجام یک عملیات بزرگ آبی ـ خاکی بودند. هم‌زمان بایستی از اصل فریب در قالب عملیات‌های ایذایی استفاده می‌شد تا ذهن دشمن از هدف اصلی دور شده و توان رزمی اش در یک منطقه متمرکز نشود. به همین خاطر گروه 61 محرم مأموریت پیدا کرد که از سمت راست منطقه(آبادان) تا جزایر مجنون، توپ‌های خود را گسترش دهد و ضمن احداث مواضع متعدد و جابه‌جایی توپ‌ها، آماده شلیک بر روی مواضع دشمن خصوصاً راه‌های مواصلاتی سمت فاو، شود. با انجام این کار، از حدود 150 کیلومتری عقبه‌ دشمن تا رسیدن به فاو، زیر آتش رزمندگان اسلام قرار می‌گرفت و باید تا رسیدن به خطوط نبرد، تلفات سنگینی را متحمل شود و همچنین روحیه‌ی نیروهایش تضعیف می‌شد.
حاج مصطفی علاوه بر فرماندهی گروه، مسئولیت فرماندهی قرارگاه نجف را ـ که در شمال فاو وارد عمل می‌شد ـ به عهده داشت. به جرئت می‌توان گفت اگر طرح‌ریزی دقیق آتش و حضور مستقیم در خط و سرکشی مستمر حاج مصطفی نبود با توجه به فشار دائمی دشمن، پیروزی رزمندگان اسلام در این عملیات با مشکلات زیادی مواجه می‌شد.
«در عین حُجب و حیا و صحبت با زیر دستان موقع مأموریت، صلابت و قاطعیت منحصر به فرد خودش را داشت، همه دوستش داشتند از فرماندهان تا سربازان، تبحر و تجربیات و نظرات بکر و تازه‌اش در مسائل نظامی و خصوصاً توپخانه همیشه راه‌گشای جلسات مشورتی بود. نماز اول وقت، تحجد، کم خوابی، تلاوت زیاد قرآن، روحیه با نشاط، تکلیف‌گرائی، تواضع، پشتکار و احترام به زیردستان از ویژگی‌های او بود.[6]»
«روزی دوستانش دیدند موی سرش را از ته زده. گفتند: چرا خودت را مثل سربازها کرده‌ای؟ گفت: وقتی از سربازهای یگانم می‌خواهم موی سرشان را کوتاه کنند، نمی‌توانم قبل از اینکه خودم چنین نباشم از آن‌ها بخواهم که موی سرشان را ماشین کنند.[7]»
سرانجام شامگاه روز دهم اردیبهشت 1365 هنگامی که مواضع نیروها در فاو تثبیت شد، قصد داشت ضمن سرکشی به یگان‌های خود مستقر در آبادان و جزایر مجنون به اهواز برود تا به اتفاق خانواده در مراسم چهلمین روز شهادت پسر خاله‌اش[8] شرکت نماید: که با شلیک گلوله توپ دشمن در مسیر خسروآباد، پیکرش به خون نشست و به فیض شهادت نایل آمد.


  1. [1]1. شهید محمد حسین علم الهدی، به همراه 120نفر از یارانش در دی‌ماه 1360 در دفاع از شهر هویزه در یک نبرد جانانه تا آخرین قطره خون خود جنگیدند و به شهادت رسیدند....

  1.  

  1. [2]2. سردار محمد آقایی، اولین فرمانده توپخانه تیپ 25 کربلا که در دوران دفاع مقدس و پس از آن، با مسئولیت‌های مختلف در سپاه خدمت نموده است..

  1.  

  1. [3]3. استان‌های ایلام و کرمانشاه

  1.  

  1. [4]1. گردان جوادالائمه، از نیروهای تیپ امام حسین(ع) تشکیل شده بود. این گردان، توپ های 130م.م و تجهیزات غنیمتی عراق را که در عملیات فتح المبین به دست آورده بودند، در اختیار داشتند. در آذرماه 1362 این گردان به غرب مأمور شد و هسته مرکزی گروه 61 محرم را تشکیل دادند.

  1.  

  1. [5]2. سردار شهید حسن غازی، اولین گروه توپخانه سپاه(61 محرم) به ایشان واگذار شد. بعد از مدتی یگان‌های مستقل توپخانه سپاه با همفکری ایشان به وجود آمدند. در عملیات خیبر برای شلیک موشک به همراه سردار شهید حسن تهرانی مقدم، سردار سید حبیب‌الله اعتصامی و سردار محمد آقایی به خط مقدم طلائیه رفته بودند، به شهادت رسید.

  1.  

  1. [6]1. کتاب سرداران آتش، نوشته سردار شهید حاج غلامرضا یزدانی

  1.  

  1. [7]1.همان. .

  1.  

  1. [8]2. سردار شهید احمدرضا ابراهیمی، جهادگر، که در19/4/1365 در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید. 

  1.  
  1. وصیت نامه سردار شهید تقی جراح

    بسمه تعالی

    «الهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسلک، الهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، الهم اعرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی»

    ای خدا تو خود را به من بشناسان که اگر تو را شناساییم به خویش نفرمایی رسولت را نخواهم شناخت، ای خدا تو خود رسولت را به من بشناسان و اگر رسولت را به من نشناساندی، حجت را نخواهم شناخت، خدایا تو حجتت را به من بشناسان و اگر حجتت را به من نشناساندی از دین خود گمراه خواهم شد.

    با درود و سلام بر امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و با درود بر شهیدان گلگون کفن که با ایثار جان خود روحی دیگر بر اسلام و شیعه دمیدند و با سلام بر امت شهید پرور که ادامه دهنده ی راه شهیدان هستند. آری اکنون در زمانی واقع شده ایم که خداوند تعالی بر ما منت گذارده که توسط رهبری پیامبر گونه امام امت، ایران اسلامی و این امت به پا خواستنه که پس از 1400 سال داشت از بین می رفت و سلاطین و طاغوتیان و غارتگران هر کدام داشتند به نحوی از انحاء به اسلام ضربه می زدند و قوانین را به سود خود پیاده می کردند و مردم را چنان در تنگنا گذاشته بودند که به جز تعدادی مجاهد و از جان گذشته، قدرت و توان دادخواهی نداشتند و نمونه بارز آن دوران سیاه زمان رضا خان و فرزند نا خلفش بود که بر سر امام و امت چه ها که نکردند. آنگاه با قیام پانزده خرداد، انقلاب ما با رهنمودهای امام امت و تظاهرات مردم قهرمان ایران شروع شد و بعد از آن با فعالیت های مخفیانه ادامه یافت تا این که امام امت در تبعید و زندان شروع به پایه ریزی انقلاب کرده، افراد انقلابی و اسلام شناس ساخته شدند و به برکت حق تعالی در این دانشگاه گر چه بزرگ مردانی چون سعیدی ها، غفاری ها و ... در سیاه چال های پهلوی به طرز فجیعی به شهادت رسیدند و افرادی چون منتظری و طاهری و رفسنجانی و خامنه ای و دیگران با تحمل شکنجه ها به خواست خدا برای پیش برد انقلاب باقی ماندند تا اینکه با فداکاری مردم و ریختن خون هزاران شهید که خیابان های شهر را با خون خود رنگین و با بدن مطهرشان قبرستان ها را لاله باران کردند و از این لاله ها هزاران مرد ساخته می شد و طاغوتیان و حکومتشان را سست می کرد. و روز فرج رسید و امت به پیروزی نهایی رسیدند و با این پیروزی کار ابر قدرت ها همچون آمریکا، شوروی و دیگر غارتگران تمام شد. و در صدد این بودند که نگذارند جمهوری اسلامی پیاده شوند و اول با تماس گرفتن نخست وزیر وقت بازرگان از او به عنوان سپر استفاده کردند و ضربه های زیادی زدند که الحمد الله با رهنمود های امام امت رفع گردید و دیگر با نوکر دیگرشان بنی صدر ملعون چه خیانت ها که به این کشور اسلامی نکردند که قلم در نوشتن آنها احساس شرمساری می کند که چقدر اینها سنگدل و از خدا بی خبرند و فکر نمی کنند که چگونه این انقلاب به ثمر رسید و دیگر بار با مسلح کردن تعدادی ضد انقلاب به عنوان مجاهدین خلق و گروهک های دیگر در سطح شهرها و کردستان و بلوچستان و دیگر امکان پذیر خواستند از پیشرفت انقلاب جلوگیری کنند و این را نمی دانستند که خدا با این امت است و این امام که بالای سر این امت است و سخنانش را مو به مو اجرا می کند آسیب نخواهد خورد و این امت حکومتی و قانونی را می خواهد پیاده کند که خدا به آنها وعده نصرتش را داده هیچ کس نمی تواند با هر عنوان و حیله و نیرنگ جلو این انقلاب را بگیرد. و مکروا و مکر الله و الله خیر المکارین و این دشمنان انقلاب با ضربه هایی که زدند، یاران امام را یک به یک به طرز فجیعی به شهادت رساندند. آیت الله بهشتی، رجایی، باهنر، مطهری و دیگر عزیزان که چه سرمایه های عظیم برای اسلام و جمهوری اسلامی ایران بودند. ولی امام امت با این که یاران را از دست می دادند به مردم دلداری می دادند و آنها را به مقاومت و ادامه دادن راه این عزیزان دعوت می کردند.

    دیگر کاری که این حیله گران بین المللی و آمریکای جنایتکار برای ساقط کردن انقلاب کردند، دستور دادن به صدام بود که به ایران حمله کند. شاید از این راه بتواند به خیال خام خود برسد ولی غافل از این که آنها هنوز انقلاب و مردم و اسلام را نشناخته بودند و طرف مقابل خود را درک نکرده بودند. با تخصص های کاذب خود به هیچ جایی پای بند نبودند. می خواستند با حمله نظامی با این تصور که ایران نه ارتشی دارد و مردم هم که نمی توانند کاری کنند، حمله را آغاز کرد ولی حالا می بینیم که صدام تا کجاها آمده بود و حالا کجاست و یک نمونه از شجاعت های این امت، مردم خرمشهر (البته حزب الهی و سپاهی و دیگر نیروهای مردمی که دل سوز انقلاب بودند) حدود بیست الی بیست و پنج روز با تعداد اسلحه ی کم مقاومت کردند. آری در این جنگ چه عزیزانی را از دست دادیم، چه عزیزانی جلوی چشممان بدن آنها پاره پاره گردید، چه عزیزانی بدن مطهرشان در آتش ظلم و ستم و گلوله های صدامیان به خاکستر تبدیل شد.

    گفتنی ها زیاد است ولی با خودم می گویم آیا با دیدن این صحنه ها چقدر توانستم خود را بسازم و از هوای نفس دور باشم؟ اگر دروغ نگویم خیلی کم. ولی ای امت قهرمان، ای عزیزان پشت جیهه، ما در این جنگ عزیزان بسیاری را از دست دادیم. شهیدان و سرداران شهیدی چون باقری، بقایی، رضایی، بروجردی و نمازی و حاج همت و دیگر عزیزانی که با خون سرخشان جبهه ها را رنگین کرده و روح شجاعت و رزمندگی در رزمندگان به جای گذاشته اند و این پیروزی ها همه اش به برکت خون این شهیدان است.

    حال وظیفه ی ما در قبال خون این شهیدان چیست؟ آیا باید بازاریان ما گرانفروشی کنند؟ و جنس مردم را احتکار کنند و در اختیار مردم نگذارند؟ کارکنان ما در کارخانه کم کاری کنند؟ خواهران با وضعیتی مضحک در سطح شهر خود را نمایان کنند؟ و هزاران کار دیگر؟

    آیا این شیوه و مقصد و هدف عزیزان شهید بود یا این که بر عکس، هر فرد ایرانی که خود را مقبول بداند هر فرد ایرانی هر قطره خونی که از رزمنده ای بر زمین می ریزد باری بر شانه او آمده و باید این بار را تحمل کند و با اعمال صالح و اطاعت از امام، و دستورات اسلام را به طور صریح عمل نماید. ولی بحمد الله ما نمی توانیم نا امید شویم که تعدای واقعاً کورند و کرند و نمی توانند واقعیت ها را ببینند و از اسلام و قرآن بدشان می آید و نمی خواهند بپذیرند که باید کمی در سختی زندگی کرد .

    گفتنی زیاد است ولی باید بدانیم که با یک کار اشتباه و خلاف در جمهوری اسلامی که انجام بدهید قلب امام امت را به درد آورده ایم و امام زمان (عج) را از خود ناراضی کرده ایم و از خودم می گویم که هنوز نتوانستم خود را راضی کنم که آیا به وظیفه خود درست عمل کرده ام خیر؟

    امید است که خداوند تعالی لطفی کند که اگر لیاقت شهادت دارم، که چنین نیست، نصیبم کند و اگر بنا است باشیم، که خدا نکند، موت مرا شهادت در راهش قرار دهد یا این که چنان توفیقی بدهد که ادامه دهنده ی راه شهدای عزیز و شهدای زنده (جانبازان) باشم

    اگر چه درست نتوانستم مطلب را ادا کنم و دیگر هم متأسفانه وقت ندارم و اکنون که خداوند منتی دیگر بر ما گذاشته و توفیق شامل حال ما شد و به زیارت بیت الله الحرام می روم، شاید که آنجا بتوانم کنار قبر رسول الله (ص) و خانه ی خدا حوائج را بگویم و امید است که بر آورده شود.

    حال در مورد نماز و روزه که نماز حدود سه سال خوانده شود و روزه هم در دفترچه یادداشت قرمز نوشته ام چند روز بدهکارم هستم و اموالی که موجود هست در اختیار همسر گذاشته شود که فرزندان عزیزم را وقتی بزرگ شدند و به حد تکلیف رسیدند طبق قانون شرع بین آنها تقسیم شود. در آخر گرچه من نتوانستم در این مدت عمر زیاد کار مثبتی انجام دهم و خداوند متعال را از خود خوشنود کنم، امید است که خداوند از لطف و کرمش مرا ببخشد. اگر لیاقت شهادت دارم، شهادت را نصیبم کند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد، انشا الله و امید است که پدر و مادرم که من نتوانستم حق آنها را ادا کنم، به آنها بی احترامی کردم و قدر آنها را ندانستم، مرا ببخشند و راضی باشند.

     همسرم که واقعاً خدا از دست او راضی باشد از مدتی که با هم بوده ایم مدت زیادی را که در اینجا نبودم و کمتر در پیش او و فرزندانم بودم و او فرزندانم را خوب تربیت کرد و امیدوارم که زینب وار زندگی کنی و فرزندانم را آنطور که شایسته است و اسلام و قرآن دستور می دهد تربیت کنی که انشاء الله باعث سرفرازی پدر و مادر خود باشند. و امیدوارم که مرا ببخشید آن طور که من باید برای تو بوده باشم نبودم. امید است که مرا ببخشید.

    از درگاه خدا بار دیگر طلب مغفرت و بخشش می کنم و امید است که به لطف خداوند تعالی و همت رزمندگان، دشمن ما از بین برود و اسرای عزیز آزاد و شهدای ما با شهدای کربلا محشور شوند و خبر سلامتی مفقودینهر چه زودتر به خانوادشان برسد و خداوند امام امت را که امید کلیه مستضعفان جهان است تا انقلاب مهدی (عج) زنده نگه دارد.

    به امید زیارت کربلا و قدس عزیز خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار انشا الله این چند کلامی بود جهت یادبود این حقیر.

     خاطرات

    وقتی آقای شهید مصطفی تقی‌جراح به شهادت رسیدند و قرار بود در موطنشان تشییع جنازه شوند، رادیوی مرکز اصفهان اعلام کرد که فردا پیکر پاک فرمانده‌ی تیپ 61 محرم تشییع خواهد شد.

    پدر شهید تقی‌جراح با خودشان گفته بودند: «که خوشا به حال بچه‌ی من که فردا با این فرمانده‌ی تیپ تشییع می‌شود»، یعنی حتی پدر و خانواده‌ی ایشان نمی‌دانستند که این فرمانده‌ی تیپ 61 محرم، که فردا تشییع خواهد شد، همین مصطفی تقی‌جراح، فرزندشان است.

    ایشان در خانه همیشه می‌گفته‌اند: «که من یک راننده و یک نیروی جزء می‌باشم» و پدر ایشان نیز فکر می‌کردند که فرزندشان یک راننده است.

    شخصیت شهید تقی‌جراح به گونه‌ای شکل گرفته بود که مسئولیت را برای خودش، پست و مقام مْجزائی نداند که احساس بکند ریاستی دارد و اینها را وسیله‌ی نوکری و خدمت به اسلام می‌دانست.

    ایشان با تدبیر خودشان نقش فرماندهی گروه را به نحو احسن انجام دادند، ‌برای اینکه زمینه‌های توسعه‌ی تیپ 61 محرم را از دو گردان به 6 گردان ایجاد کردند، امّا در عین حالی که توانستند با مدیریت خودشان این زمینه و بستر را آماده کنند،‌ فرقی نداشت که به عنوان فرمانده‌ی تیپ یا به عنوان یک راننده شناخته شوند و بیشتر ترجیح می‌دادند که به عنوان راننده شناخته شوند تا یک فرمانده.