شهید فتح‌الله فاضل

دیده‌بان

فرزند: محمدعلی

متولد: 1343 نجف‌آباد

عضویت: بسیج

محل شهادت: بانه (منطقه‌ی عملیاتی والفجر4)

تاریخ شهادت: 4/8/1362

محل خاک‌سپاری: نجف‌آباد

      

تا سوم ‌راهنمایی تحصیلاتش را ادامه داد و با کسب اجازه از پدر، راهی جبهه شد و زمانی را در عرصه جهاد بود، در زمان بازگشت به شهر در امر کشاورزی و دامداری به یاری پدر و مادر می‌شتافت.

28/9/60 راهی دیار کردستان شد، حدود چهار ماه به عنوان نیروی پیاده مبارزه کرد. مجدداً اوایل تیرماه 61 راهی جبهه شد و به لشکر نجف‌اشرف رفت، آن‌جا نیز نیروی پیاده بود که حضورش تا 7/11/61 به طول انجامید. فتح‌الله در عملیات‌های رمضان و محرم حماسه آفرید که در عملیات رمضان مجروح گشت. 31/11/61 پس از بهبودی نسبی مجدداً عازم شد، این بار به واحد دیده‌بانی رفت و بعد از گذراندن یک دوره کوتاه مشغول دیده‌بانی شد. در عملیات والفجر2 همراه یک گروه شش نفری به منطقه پیرانشهر اعزام شد که با آتشبارهای ارتش عملیات لشکر را پشتیبانی کردند و علی‌رغم شرایط سخت منطقه وظیفه‌شان را به خوبی انجام دادند. مجدداً به بانه بازگشت و در مرحله سوم عملیات والفجر4 به همراه (شهید) سعید رادی در کنار خاکریز احداث شده در دشت شیلر مشغول اجرای آتش روی دشمن بودند که بر اثر اصابت ترکش خمپاره به وصل الهی ملحق شد.

                                                                     

 

                                                                     

وصیتنامه شهید فتح الله فاضل فرزندمحمدباقر

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند بخشنده مهربان

پروردگارا مخواه که دشمنان تو بر ما پیروز شوند. خداوندا آنها برای نابودی دین تو و حق و عدالت کمر بسته اند و تو ما را یاری کن که آنها راشکست و در صورت لزوم نابودشان کنیم . خدایا خودت امام را این مخلص پاکی شهامت را این نشانه اسلام راستین را این فرزند پاک محمد(ص) را این ناجی ایران را بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران این صادق صالح ابهت را این مظهر وحدت را این مرد دین و سیاست را و این خمینی نمونه دینت را یاری فرما و او را تا ظهور حضرت مهدی (عج) برای من نگهدار.

در پهنه دشت سراسر خشک و بی آب و علف و رزمندگان سرا پا شور عهد بسته که دور ایران را که به گفته ی امام امت یک موجود الهی است خندق بکند و این خندق را پر از خون لبریز سازد تا دشمن در خونمان غرق شود و من هم برای تمدید این پیمان و همگام شدن با برادرانم و به فرمان روح الله یاور مستضعفان رهسپار این دریا گشته و برآن شدم که من مانند شهدای این سرزمین خون خودم را در این خندق بریزم.

شاید اهدای این خون پشتیبانی باشد جهت بخشودگی گناهانم در این دنیای مادی.

خداوند نظر لطفی کند چرا که خدا اراده کرده است مستضعفان وارث زمین شوند سعادت آخرت و زندگی را که وعده دادی قادر متعال است بر سعادت زودگذر و دنیای مادی نفروشید.

به همان خدای قادر متعال ضرر کرده اید. پدرومادر گرامیم من اکنون در این زمان ندای هل من ناصر ینصری قائد و رهبر و مرجع یگانه ام که همچون حسین (ع) در هزاران سال پیش برخاست می شنوم که خمینی می گوید آیا کسی هست که اسلام را یاری کند من می شنوم که خمینی فریاد برمی آورد که هان ای دریای بیکران انسانها بپاخیزید و من هم به پیام رهبر لبیک می گویم که امام ما اهل کوفه نیستیم که تورا تنها بگذاریم و خدا را شکر می کنم ازاینکه به من عمردادی که به یاری حجت او در روی زمین بشتابم ای امت مبارز نکند روزی برسد خمینی این پیر شجاع ما این رهبر گرانقدر ما این خورشید تابنده عصرمان را فراموش کنیم و نکند لحظه ای برسد که اسلام بدون یاور بماند و من مطمئن هستم که نمی ماند. تا آخرین فرزندی که در اسلام زنده بماند بر علیه شرق و غرب خواهد تازید و فریاد اسلام پیروز است او اسلام را به لرزه افکند. برادران و خواهران لازمه تداوم انقلاب شکوهمند اسلامی ما زدودن فرهنگ شرک و کفر الحادی است. که سالها از حرف حکام جائر برملت ما تحمیل شده بود و جایگزین فرهنگ اسلامی شده در درجه اول با شناخت آن میسر است به قرآن و نهج البلاغه روی آورید و با رهنمودهای روحانیت متعهد و پیرو خط امام و با این منابع گرانقدر اسلامی اشباع شوید واز آن بهره برداری کنید.

و از پدر و مادرم می خواهم که مرا ببخشند و بعد از تمام خویشان و رفقای مرا از دست من راضی کنید و تمام همسایگان را از دست من راضی کنید و سه سال تمام روزه برایم بگیرید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

به امید پیروزی حق علیه باطل.     تاریخ 25/7/62