شهید تقی کریمی

دیده‌بان

 

فرزند: اکبرقلی

متولد: 1347 مبارکه

عضویت: پاسدار

محل شهادت: سردشت (عملیات نصر5)

تاریخ شهادت: 1/6/1366

محل خاک‌سپاری: مبارکه ـ ایمان‌شهر

زندگی نامه

تقی در دامان پاک خانواده‌ای متدین و سخت‌کوش دیده به جهان گشود. از کودکی دارای فطرتی توحیدی و روحی پاک و پرتکاپو و بی‌آلایش بود. نماز و دعاهای طولانی و خاشعانه می‌خواند. از یاد خدا هیچگاه غافل نبود و خدا را در سرتاسر زندگیش در نظر داشت و نوجوانی خوش برخورد و خوش اخلاق بود.

او که شیفته امام و انقلاب بود، فروردین سال 1363، حضور در جبهه‌های حق علیه باطل و مبارزه با صدامیان کافر را به درس خواندن و ماندن در شهر ترجیح داد. به همین خاطر به یاری سنگرسازان بی‌سنگر در جهاد سازندگی شتافت و در عملیات بدر شرکت نمود.

سه ماه در جبهه ماند. سپس در تاریخ 4/2/1364 به لشکر نجف اعزام شد و به عنوان تک تیرانداز در گردان انبیا حماسه‌های زیادی از خود به جای گذاشت.

نهم تیر ماه 1365، پس از یک ماه استراحت، مجدداً به خیل رزمندگان اسلام شتافت و به توپخانه لشکر اعزام شد و از آن‌جا به مدت شش ماه در یک دوره آموزش تخصصی دیده‌بانی در پادگان شهید شفیع‌زاده اصفهان حضور یافت. سپس به دیده‌بانی توپخانه رفت و در عملیات‌های کربلای4 و کربلای5 از خود حماسه‌های زیادی به جای گذاشت. تقی، فردی بود با اخلاص، خوش اخلاق و اهل نماز شب و دعا. بسیار سخت کوش که هیچگاه از انجام وظیفه کوتاهی نمی‌کرد در تاریخ 6/10/65 به عضویت سپاه در آمد و سرانجام در عملیات نصر5 در منطقه سردشت ارتفاع میله مرزی هنگامی که مشغول دفع پاتک دشمن به وسیله آتش توپخانه بود، به وسیله‌ی تیر مستقیم تانک دشمن به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید تقی کریمی

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله

 

بنام الله پاسدار خون شهیدان از صدر اسلام تا کنون و با درود و سلام بر امام زمان و نائب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام بر کلیه خانواده های شهیدان که به قول امام چشم و چراغ این ملتند.

... بارالهی , معبودا , پروردگارا , خدایا، ای معشوقم و ای هدفم هزار بار تو را سپاس که به من لیاقت شرکت در این جهاد مقدس را دادی و در زمانی پا به عرصه جوانی گذاشتم که ولایت به دست فرزند راستین حسین بود و من توانستم راه راست را پیدا کنم و اگر نبود مظلومیت این بسیجیان، این چند کلام را هم نمی نگاشتم و اگر سفارش نشده بود به نوشتن وصیت نامه، از نوشتن این چند سطر هم دل می کندم ؛

خدایا نمی دانم چگونه شکر این همه نعمتهای بی شمار تو را بجا آورم و هر چه فکر می کنم فقط یک جان دارم که در راه تو بدهم که آن نیز امانت خود تو است و امیدوارم که بتوانم این امانت را خوب و به واسطه شهادت به تو باز گردانم انشاء الله.

و امیدوارم که کسی از شهادت من ناراحت نشود چون مگر نه این بود که علی(ع) در محراب و با ضربت شمشیر به شهادت رسید و مگر نه این بود که حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا با آغوش باز به استقبال مرگ رفتند؛ در حالی که شهادت را عزت آخرت می دانستند. مگر نه این است که هر روز و در هر عملیات تعدادی از این بسیجیان و مظلومان تاریخ در خون خود می غلتند. و مگر نه این است که ما شیعه علی و شیفته حسینیم، پس ما را چه باک از این معامله، که به اوج آرزوهایمان می رسیم و طرف حسابمان خدا و خون بهایمان نیز خود اوست.

 پس ای کسانی که هر روز و هر سال در عزای حسین گریه می کنید و آرزو  می کنید که ای کاش در کربلا بودید حسین را یاری می کردید ودر زیارت عاشورا می خوانید انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم بدانید که هنوز راه حسین و مسلک حسین و مرام حسین بی یاور مانده است و ندای هل من ینصرنی حسین بلند است ودیگر جای نشستن و حرف زدن وگریه کردن نیست و جای عمل است و بدانید که یاران حسین همین بسیجیان هستند که در جبهه ها جان فشانی    می کنند. اما در عوض عده ای دور از خدا می گویند که اینها ضد ولایت حسین هستند و مخالف عزای سید الشهداء. مردم شما خود قضاوت کنید اینها مخا لف حسین هستند که رفته اند تا راه بسته شده کربلا را با خون خویشتن بر زائرینش باز کنند ؟ و تأسف من از روزی است که انشاء الله راه بسته شده کربلا به دستان پرتوان همین بسیجیان باز شود و اولین کسانی که زائر حرم امام حسین هستند همان کسانی باشند که این بسیجیان را در شهر در مظلومیت قرار داده اند و حتی از دعا کردن به رهبر و امامشان خودداری می کنند و جواب سلامشان را هم نمی دهند.

سخنی با پدران و مادران:

و شما ای پدران و مادران مبادا از رفتن جوانتان به جبهه خودداری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب(ع) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود و شما رو سیاه و مسئولید.

و شما جوانان عزیز مبادا در رختخواب با غفلت و بی تفاوتی بمیرید که حسین در میدان جنگ شهید شد و علی در محراب عبادت و علی اکبر در میدان نبرد و با هدف شهید شدند و شتاب کنید و خود را به جبهه برسانید که وقت تنگ است و یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی را در بر خواهد داشت. ای مادر عزیزم و خواهرانم و برادران، امیدوارم که مرا حلال کنید و ببخشید که نتوانستم حقوقی را که بر من داشتید ادا کنم و در مرگ من صبر و استقامت پیشه کنید که خدا با صابران است و از پول موجودیم ده هزار تومان برای جبهه بدهید.

به دوستانم سلام می رسانم و از آنها می خواهم که نگذارند اسلحه من بر زمین بماند و راهم را که انشاء الله راه حسین است ادامه دهید, مرا حلال کنید و من نیز همه را حلال کردم , دعا واستغفار زیاد بکنید , در دعاهای کمیل و توسل در نمازهای جمعه و جماعت شرکت کنید و گوش به فرمان امام باشید و پشت سر امام حرکت کنید نه عقب تر و نه جلوتر و گرنه در برابر همه شهیدان مسئولید. 

  

والسلام

برادر کوچک شما تقی کریمی

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه دار…. رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما