شهید علی رحیمی

مسئول اکیپ دیده‌بانی

 

فرزند: محمد 

متولد: 1347 مبارکه ـ خولنجان

عضویت: پاسدار

محل شهادت: سردشت(عملیات نصر5)

تاریخ شهادت: 2/4/1366   

محل خاک‌سپاری: مبارکه ـ ایمان‌شهر

زندگی نامه

پنج روز از بهار طبیعت گذشته بود که علی به دنیا آمد. علاقه‌ وافرش به ورزش، او را در رشته‌ها‌ی دو، والیبال و داوری مسابقات در سطح شهرستان و استان به کسب مقام‌هایی رساند و باعث افتخار روستای‌شان شد. در پایگاه بسیج، علی یک بسیجی دلاور بود. اوقات ‌فراغت تحصیلی خود را به مکانیکی می‌پرداخت. علی در بین دوستان و آشنایان محبوبیت خاصی داشت. در سال 1365، پس از اتمام تحصیلات سوم متوسطه، به ‌اتفاق دوستانش (شهیدان) تقی کریمی و رمضان رحیمی ،مدرسه را رها کرد و به سنگرسازان جهاد پیوست. در اعزام مجدد به لشکر نجف‌اشرف رفت و وارد دیده‌بانی شد و سه ماه در جبهه‌ها ماند.

بار دیگر در تاریخ 7/9/65 به یاری هم‌رزمانش شتافت و پس از یک سال حضور پی‌در‌پی در جبهه‌ها، در تاریخ 2/4/66 در عملیات نصر5 (منطقه سردشت) به‌عنوان دیده‌‌بان نفوذی به‌گردان پیاده مأمور شد که در نزدیک خط دشمن، بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید علی رحیمی

با درود بر چهارده معصوم (ع) و با سلام بر امام امت، خمینی بت شکن و با درود به امت امام و سلام بر رزمندگان و جهادگران اسلام و سلام بر شهیدان فی سبیل الله و درود بر کلیه خدمتگزاران به اسلام و مسلمین، وصیت نامه خویش را آغاز می کنم. به امید اینکه هر کس آن را می خواند و می شنود جداً به آن عمل نماید و یک دگرگونی در او پیدا شود و سعی کند که پیرو دین مبین اسلام باشد.

یا ایها الذین امنوا هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله

کاروان سرخ شهادت به پیش می رود و هر روز عده ای از دوستداران لقاء الله و پاکان و مخلصان ، به این کاروان عظیم می پیوندند و با رویی گشاده و لبانی پر خنده شاهد شهادت را در آغوش می کشند و مرگ را به بازی گرفته و به مرگ لبخند می زنند و مسرور و شادان حرکت می نمایند، آنها می دانند که چه سرمایه بزرگی و چه توفیق عظیمی و چه لیاقت مهمی پیدا کرده اند که در خط سرخ شهیدان و شهادت گام نهادند و می دانند که قافله سالار این کاروان کیست. آنها خوب فهمیده اند که رئیس این قافله ، شهید سر جدا ، شهید کربلا ، قهرمان نینوا ، حضرت ابا عبدالله(ع) می باشند. اما هر کس که به این قافله می خواهد بپیوندد و عزم لقاء الله می کند قبل از رفتن چند کلمه ای به عنوان وصیت و سفارش برای پدر و مادر و زن و فرزند و امت شهید پرور به یادگار     می گذارد. به این امید که بعد از شهادت او ، مردم راه او را ادامه خواهند داد و پشت سر امام خویش حرکت خواهند نمود. بنده هم چیزی برای گفتن ندارم ، مگر چند کلمه که سفارش همه رزمندگان و شهیدان اسلام می باشد. به همه شما سفارش می کنم که خدای بزرگ را همه جا و در همه حال حاضر و ناظر اعمالتان بدانید و دست از یاری دین خدا و امام امت برندارید و همچنان استوار به پیش بروید که پیروزی نهائی نزدیک است و همه ما شاهد آن خواهیم بود (انشاالله) از اختلاف و تفرقه جدا دوری کنید و سعی کنید که همه جا وحدت داشته باشید و در نمازهای جمعه و جماعت و در دعاهای کمیل و توسل شرکت نمایید. در برابر منافقین از خدا بی خبر محکم و استوار ایستادگی کنید و نگذارید که با دهانهای کثیف خود محیط شما را آلوده کنند. به فرامین گهر بار امام امت و یاران امام خوب گوش کنید و آنها را در همه جا یاری نمائید. مردانه به سوی جبهه های جنگ بشتابید و دل به دنیای چند روزه که به هیچ کس وفا نمی کند نبندید و راه شهداء اسلام را ادامه دهید.

اما وصایایی چند با پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرانم : در برابر مشکلات و سختیها مثل کوه استوار بمانید و خدای ناکرده لب به شکایت نگشائید. در برابر منافقین از خدا بی خبر ایستادگی کنید و با صبر و مقاومت خود مشت محکمی بر دهان این نوکران بیگانه بکوبید.

از پدرم ، مادر و خواهرانم و برادرانم تقاضا می کنم که علی وار ، زینب وار و حسین گونه ایستادگی کنند و راه مرا ادامه دهند تا انشاء الله چشم منافقین و مخالفین اسلام کور گردد. اگر خواستید در عزای من گریه کنید به یاد مظلومیت امام حسین و اهل بیت او گریه کنید.

از مادر و خواهرانم می خواهم که حجاب اسلامی را رعایت نمایند و همچون زینب پیام آور خون شهیدان باشند. در ضمن 3 سال نماز و روزه برایم ادا کنید.

از دوستانم می خواهم که راه مرا که انشاء الله راه ولایت فقیه است ادامه دهند و نگذارند که اسلحه من بر زمین بماند. در آخر از پدر و مادرم ، برادران و خواهرانم ، خویشان و اقوام و دوستانم حلالیت می طلبم.