شهید بهنام عباسپور

زندگی نامه

دیده‌بان

 

فرزند: حسینعلی

متولد: 1342 نجف‌آباد

عضویت: سرباز وظیفه

محل شهادت: نوسود (عملیات قادر)

تاریخ شهادت: 18/6/1364 

محل خاک‌سپاری: نجف‌آباد  

  

مدتی در مغازه میوه‌فروشی کار می‌کرد؛ اما هیچ‌گاه از میوه‌های مغازه بی‌اجازه‌ی صاحب آن استفاده نمی‌کرد و یا این‌که معادل پولش را به صاحبش می‌داد.

هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که به خواهرش سفارش می‌کرد بدون پوشش اسلامی از خانه بیرون نرود. در مراسم مذهبی که در حسینیه‌ها و مساجد برگزار می‌شد و نیز کلاس‌های قرآن حضور می‌یافت. زمانی که برادرش در حال خانه‌سازی بود، بهنام بدون چشم‌داشتی به کمک برادرش می‌رفت. هنوز دیپلم نگرفته بود (بهمن‌ماه 1361) در یک دوره آموزش نظامی شرکت کرد و جهت اعزام به جبهه مراجعه نمود. اما به دلیل جثه کوچک و لاغراش قبولش نکردند. حدود یک‌سال بعد با اعزامش موافقت شد و علی‌رغم این‌که پدرش مریض بود و مادرش مخالفت خود را اعلام کرد، اما بهنام تصمیم خود را گرفته بود. در 3/6/62 برای اولین‌بار به جبهه‌ی جنوب اعزام و به‌عنوان تک‌تیرانداز در یکی از گردان‌های پیاده لشکر8 نجف‌اشرف در عملیات والفجر4 حضور یافت. پس از مدتی مجدداً در 8/1/1364 به جبهه اعزام گردید. در خط پدافندی منطقه عملیاتی خیبر، به‌دلیل زمین خوردگی مصدوم شد و به زادگاهش برگشت. مجدداً به‌عنوان سرباز وظیفه پس از گذراندن یک دوره تخصصی در دیده‌بانی توپخانه مشغول خدمت شد.

آخرین باری که می‌خواست به جبهه برود، با همه خداحافظی و حلالیت طلبید. همه حالت خاصی داشتند، انگار می‌فهمیدند که این آخرین باری است که بهنام را می‌بینند. قبل از اعزام به مادرش گفته بود: " دعا کن من شهید شوم و اسیر نگردم."

در عملیات قادر به‌عنوان دیده‌بان نفوذی همراه گردان پیاده به خط اعزام شدند که در این عملیات مفقودالاثر شد و پس از چند سال پیکر پاکش بدست خانواده شان می رسد.

بسمه تعالی

وصیت نامه شهید بهنام عباسپور

 

با درود به رهبر کبیر انقلاب و با سلام به روح پاک شهیدان , چند کلمه ای را خدمت امت شهید پرور عرض        می نمایم . البته من کوچکتر از آن هستم که بتوانم سخنی به شما بگویم ولی وظیفه ماست که وصیت خود را به شما بگوئیم همان طور که امام صادق (ع) می فرماید (( ما ینبغی لامراء مسلم لیله الا و وصیته تحت رأسه )) یعنی سزاوار نیست که مرد مسلمان شبی را سپری کند مگر اینکه وصیت نامه او زیر سرش باشد .

ابتدای سخنم با مردم شهید پرور است که تا می توانند به فکر خدا باشند و در راه خدا گام بردارند . از شایعه پراکنی و دودستگی در بین مردم جلوگیری کنند و محکم و استوار در راه خدا گام بردارند و کمک به جبهه ها را فراموش نکنند چون این جنگ مربوط به همه ملت است و همه اقشار وظیفه دارند به این جنگ کمک کنند سخنی هم با پاسداران و بسیجیان دارم که در کارهایشان نظم داشته باشند و محکم در برابر حرکات ضد انقلاب و انحرافیون که در بین آنها هستند بایستد و با توکل به خدا آنها را از جامعه براندازند که خداوند با آنهاست . و تا   می توانند مراسم مذهبی و نماز شب را بپا دارند که ما اصلاً برای نماز می جنگیم . همانطور که امام عزیزمان هر شب نماز را به پای می دارند .

مطلب بعد من در رابطه با محصلین است که درس را بهتر بخوانند و فعالیتهای اسلامی را در سطح مدرسه بلکه اجتماع خود بیشتر کنند و از رخنه کردن ضد انقلابیون به مدارس جلوگیری کنند که اگر ضد انقلابی در میان آنها باشد ممکن است در آینده به پست و مقامی برسند و این مملکت را رو به نابودی بکشاند و محصلین باید تا         می توانند درس را رها نکنند و به تحصیل ادامه دهند و در مواقع ضرورت به جبهه بیایند زیرا جبهه رفتن یک واجب کفائی است .یک مطلب هم درباره جهاد سازندگی است که به فعالیتهای خود ادامه دهند و روستاها را آباد کنند که این خود یک وظیفه شرعی است که خداوند به آنها اجر و پاداشی بزرگ می دهد .

در پایان از تمام دوستان و اقوام و مردم که موجب ناراحتی آنها شده ام حلالیت می طلبم و امیدوارم که خداوند مرا ببخشد . 

انا لله و انا الیه راجعون

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته